پارت شصت و چهارم :

دنیا با دیدنش برام‌می ایسته،قلبم هم.بالاخره اومد و داره در نهایت ادب به سبک خودش با همه احوالپرسی می کنه.یک شلوار کتان مشکی و تیشرت مشکی و‌کت اسپرت مشکی چهارخونه با خطهایی کمرنک دودی پوشیده.هیچوقت فکر نمی کردم از مردی که انقدر از کت استفاده می کنه خوشم بیاد اما الان قلبم داره تو دهنم می کوبه انگار.آروم‌سمت مهمانها قدم بر می دارم.داوود دست گل در دستشو تقدیم مامان می کنه،صدای دست و سوت ب

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️❤️

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.